چرا برای نام امام خامنه ای صلوات می فرستیم؟

v بروز طاغوت در برتر نشاندن نام شاه بر نام امام رضا علیه السلام: ده سال پیش در کلاس درس فقه، استادم گفت: "در زمان شاه، تقارنی بین تولد مبارک امام رضا و شاه اتفاق افتاد. آن سال در صفحه تقویم، نام شاه را بزرگتر از نام امام رضا نوشته بودند. خوب طاغوت همین است دیگر! اینکه احترام به نام شاه بیش از نام امام معصوم باشد!"

v برای نام رهبری، صلوات؛ اما برای برای نام امام رضا (ع) نه! آن روز وقتی صحبت استادمان به اینجا رسید، من بلافاصله گفتم: خوب! پس چرا در جمهوری اسلامی هم هنگام آمدن نام مقدس امام کاظم یا امام جواد علیهما السلام، صلوات نمی‌فرستند، اما هنگام آمدن نام امام خمینی یا امام خامنه ای، صلوات می فرستند؟ یادم می‌آید که آیت الله مروّجی، جواب دقیقی نداد؛ و برخی از دوستانم هم به جای پاسخ، برآشفتند! من اما می‌اندیشیدم تا پاسخی برای سوال خودم پیدا کنم. اول در پی جواب نقضی بودم:

v جواب نقضی اول: همه می ‌دانیم که عظمت خداوند (جلّ جلاله) غیرقابل قیاس با هر کسی حتی روسول الله است. پس چرا در هنگام آمدن نام ایشان، صلوات نمی‌فرستیم یا یک عباراتی حاوی مدح و ثنای الهی نمی‌آوریم، ولی روایت داریم که اگر کسی نام "محمد" را بشنود و صلوات نفرستد، راه بهشت را گم می ‌کند.

v جواب نقضی دوم: همه می ‌دانیم که مقام امام حسین از رسول الله، امام علی و حضرت زهرا، علیهم السلام، اگر پایین تر نباشد، بالاتر نیست، اما چرا سیره خود پیامبر و امام علی و همه اهل‌بیت علیهم السلام در مورد کیفیت و کمیت سوگواری برای شهادت امام حسین علیه السلام متفاوت است؟ چرا حتی آدم و نوح هم بر امام حسین گریسته اند، چرا سیره مسلمین هم بر این است که یک دهه بلکه یک اربعین بر حسین می گریند اما برای پیامبران اولوالعزم یا شخص رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنین نمی کنند؟

v جواب نقضی سوم: نکته دیگر در ثواب زیارت امام حسین (ع) است که در روایات نبوی هزاران برابر ثواب زیارت خود رسول خدا و حتی کعبه تعریف شده است؛ راز این امر، در پاسخ‌های حلّی تبیین شده است.

v پاسخ حلّی اول؛ برجسته کردن اهمیت نقطه پیرامونی در برابر بی اهمیت جلوه دادن آن: اگر کسی بخواهد با اسلام مبارزه کند، بهترین راه این است که بگوید، من خدا را قبول دارم، پیامبر را هم قبول دارم، ائمه را هم قبول دارم، اما ولایت فقیه را قبول ندارم! و سپس به همین روش از پیرامون به مرکز، هجوم خود را عمق ببخشد؛ یعنی پس از نابودی حلقه بیرونی، حلقه درونی تر؛ یعنی امامت را رد کند، سپس نبوت را و در نهایت توحید را. در این روش، توحید، اولین دوست مهاجمین و آخرین دشمن آنان خواهد بود. یعنی مهاجمین، درونی ترین لایه را به عنوان اولین دوست خود و در واقع، آخرین دشمن خود در نظر می ‌گیرد. در این حالت، ما باید با هوشیاری، تمام اهمیت اسلام را در پیرامونی‌ترین محور فعلی؛ یعنی ولایت فقهی، به نمایش درآوریم.  در واقع کسانی مثل سروش که روزگاری مقام والای پیامبر (ص) را گوشزد می‌کردند، هدفشان تجلیل از پیامبر نبود، بلکه هدفشان تنقیص علی (ع) بود؛ چنانکه دیدیم بعدا همین پیامبر و حقیقت وحی را در حد شعر، فروکاست.

v پاسخ حلّی دوم؛ استراتژی "نوک پیکان" در برابر قاعده "حذف نقطه کارآمدی": دقت کنید که برای ناکارامد کردن نیروگاه برق هسته‌ای، لازم نیست، آن را مورد هدف قرار داد، بلکه اگر نگذارند شما انشعاب برق در منزل داشته باشید، تمام زحمات تولید انرژی هسته‌ای، یعنی زحمات 124 هزار پیامبر و امامان و علماء برای رساندن نور رستگاری، بی‌ثمر مانده است.

 

بنابراین، اینکه گفته می شود ثواب یک قدم برداشتن برای زیارت امام حسین (ع) به اندازه ثواب نود حج و نود عمره است، به معنای برتری امام حسین بر خدای متعال نیست، بلکه به معنای کانون ثقل کارآمدی امام حسین در اسلام و ناکارامدی اسلام منهای ولایت است. پس کانون کارامدی سلاح اسلام (نوک پیکان) باید برجسته و پولادین و با اهمیت باشد. برای فهم این مطلب خوب است به یک واقعه عینی استناد کنیم:

v اسلام ولایت فقیه محور، اسلام دارای نوک پیکان: در سال 1967 مجموعه ای از کشورهای عربی به اسرائل حمله کردند، اما پس از شش روز شکست را پذیرفتند و ذلیلانه در برابر اسرائیل سر خم کردند؛ اما در سال 2000 و 2006حزب الله لبنان، دو شکست سنگین را به اسرائیل تحمیل کرد. مقایسه داشته های مجموعه کشورهای عربی در جنگ شش روزه و نداشته های حزب الله در جنگ 33 روزه و شکستهای اعراب در سال 67 و دستاوردهای حزب الله در سال 2006، معادله فوق العاده عجیبی را نشان می دهد. در طول 60 سال از اشغال فلسطین، دست کم 300 میلیون نفر سنی، به حج و عمره رفته اند. اما بیش از یک میلیارد سنی و 300 میلیون نفر از آنها که در این 60 سال به حج و عمره رفته اند، به پشتیبانی بیش از 50 حاکمیت سیاسی و ارتش مجموعه ای از کشورهای عربی و پولهای نفت و موقعیت ژئواستراتژیک اعراب و موقعیت تثبت نشده اسرائیل، نه تنها نتوانستند فلسطین را آزاد کنند، بلکه بخشهایی از مصر، لبنان و سوریه هم اشغال شد. علاوه بر اعراب زیادی هم به دست اسرائیل اسیر شدند.

v معجزه اندیشه صلوات بر خامنه‌ای در لبنان: این امر را مقایسه کنید با موفقیت‌های نظامیان حزب الله که یک گروه 2 هزار نفری بودند، و نه تنها از سوی کشورهای عربی حمایت نمی شدند، بلکه سینیوره در داخل لبنان هم به آنان خیانت می کرد. حزب الله نه تنها سرزمینهای اشغالی لبنان را آزاد کرد، بلکه در برابر دو نعش اسرائیلی، 300 اسیر از کشورهای عربی را هم آزاد کرد. تفاوت این دو هزار نفر با آن 300 میلیون نفر در چیست؟ در اینکه شاید چند ده نفر از اینان قدمهایی را به سمت زیارت امام حسین و فرهنگ خون بر شمشیر پیروز است رفتند. فرق در این است که اینان اسلام ولایی داشتند و آنان اسلام منهای ولایت. اینان نقطه کارامدی اسلام یعنی امامت و ولایت را کاملا برجسته و پر اهمیت دنبال می‌کردند، اما اسلام برادران سنی ما، تیری را می ماند که نوک پیکانش، پولادین نیست و در برابر دشمنان اسلام ناکارمد است. پس در برابر کسانی که تلاش می‌کنند تا نقطه ثمر بخش اسلام را از حیثیت ساقط کنند، ما باید اهمیت نقطه کارامدی و عامل به ثمر نشستن توحید و نبوت و قرآن و امامت؛ یعنی ولای فقیه و نوک پیکان اسلام را پولادین و برجسته کنیم.

v درسی از گویچه‌های قرمز: چرا وقتی ضربه ای به بدن وارد می‌شود، بدن سرخ می‌شود؟ آیا نقطه‌ای که کانون توجه و تجمع گلبولهای قرمز است و به رنگ سرخ در می‌آیند، مهمترین نقطه بدن هستند؟ آیا معیار توجه گلبولهای قرمز و تجمع در یک نقطه، اهیمت آن است؟ یا راز توجه آنان به آن نقطه به دلیل در معرض هجوم بودن آن نقطه است. اساسا هنر جنگ نرم، این است که اولویت ‌های بالفعل را ترور کند. وقتی رهبری نوک پیکان اسلام کارامد است، آنان سعی می ‌کنند که این نقطه را از کانون توجه سینه سرخان مهاجر و گویچه‌های قرمز دور نگه دارند؛ به کوری چشم دشمنان دانا و جهت هدایت دوستان نادان، بر نام امام خامنه ای صلوات!

 

گزارش تخلف
بعدی